در بن بست و مخمصهای نگران کننده رو به افقی نامعلوم، از خود میپرسیم چه باید کرد و آیا راه برون رفتی از شرایط کنونی وجود دارد یا خیر؟ پاسخ به پرسش تاریخیِ چه باید کرد، ضرورتی حیاتی و شرط بقا و پایداری محسوب میشود. به راستی چه باید کرد؟
برخی از راهِ حلها چنین است:
1. بازگشت از اتوپیا به واقعیت
نگاههای خیره به آیندهی دور، به مدینهی فاضلهای که قرار است در دوردستهای نامعلوم ساخته شود، به تمدنی که قرار است در جایی مبهم در اعماقِ تاریک تاریخ بنا شود، جملگی وعدههای نافرجامی است که عموما برای فرار از مسئولیتِ اینجا و اکنونی طراحی میشوند. چگونه میتوان به آن قلعه و بارگاهِ پرافتخار تمدن رسید، هنگامی که اکنون در گل و لای چسبناک فقر، رنج و وابستگی دست و پا میزنیم. آنان که اینجا و اکنون را رها میکنند و به ناکجاآباد ذهنی، ارزشی و متافیزیکی سفر میکنند، عموما کسانی هستند که نمیخواهند مسئولیتی را که اکنون بر دوششان نهاده شده، به انجام برسانند.
مدینهفاضلهگرایی، نعل وارونهای است برای آن که مسیرشان را در ابهام و ابرهای سرگردانی رها کنند. همواره باید به کسانی که نگاهشان به افقِ ناپیداست، شک کرد. همیشه نسبت به کسانی که وادی سبز بهشت را در سویه بلند تاریخ نشان میدهند، باید تردید داشت. نه از آن رو که نباید به آینده اندیشید، بلکه از آن رو که آینده، بهانهای میشود که از انجام وظایف امروزینشان بگریزند. آنان اگر فریبکار نباشند و یا اگر توانایی لازم برای آیندهسازی را داشته باشند باید از "اکنون" آغاز کنند و اکنون را بسازند. وعدههای دوردست، عموما خسارت و خسران را بر همگان تحمیل می کند. "دور" یعنی فرار از مسئولیتِ اینجا و اکنونی. درگاه بهشت را نشان دادن که در زمان ابری و نامعلوم رخ خواهد داد، دردی از اکنون و اینجا درمان نخواهد کرد.
مدینهفاضلهگرایی فقط یک نوع از رویکرد مسئلهخیزی است که آن را "دورِ بی ارتباط با اکنونِ ما" مینامیم. سفر به زمانِ نامعلوم را میتوان سفرِ خیالی و ذهنی تلقی کرد. نوعی آرمانگرایی تخیلی که هزینهاش را میپردازیم اما محقق نخواهد شد. گام اول در اصلاح وضعیتِ غمبار و تاریک کنونی، بازگشت از دوردستهای ذهنی و خیالی به واقعیتهای "اکنونی و اینجایی" است که درون آن گرفتار آمدهایم. اتوپیااندیشیهایِ پر زحمت و رنج، جز افزودن بر مشقات و درد نتیجهای ندارد. از این رو گام اول را باید در بازگشت از اتوپیا به واقعیتهای کنونی جستجو کرد
2. بازگشت از "آنجا" به "اینجا"
در اتوپیااندیشی، پای تاریخ و زمانِ آینده به میان کشیده میشود اما در"آنجاگرایی"، پای جغرافیا در میان است. "آنجاگرایی" اشاره به دورستهای جغرافیا دارد که از نظر مکانی و یا دست کم از نظر جغرافیای ی ارتباطی با ما پیدا نمی کند. اشتیاق عجیبی میان دولتمردان و حاکمان وجود دارد که مردمانِ خود را نادیده میگیرند و الویت را به مردمانِ آنجایی میدهند که نسبت به آنها نه اخلاقا و نه از منظر ت، وظیفهای برعهدهشان نیست. رویکردِ آنجاگرایی سبب شده است بیش از چهار دهه، کسانی در آن سوی مرزهای ایران مورد توجه حکمرانان قرار گیرد و بر سر همین رویکرد، مصلحت و منافع مردمی که وظیفهی مستقیمی در بارهی آنان دارند، به درجهی پایینی از ارجحیت سقوط کند و بلکه منافع و مصلحتشان عموما در پای رویکردِ "آنجاگرایی"، ذبح شود و از دست برود.
در رویکرد آنجاگرایی، دیگرانِ بی ارتباط با ما جای ایرانیانی را می گیرند که چشم به حاکمانشان دوخته اند تا زندگی را بر آنها سهل و آسان نمایند. اما آشکارا میبینند باید هزینههای آنانی را بپردازند که در جای دیگری از کرهی خاکی زندگی می کنند. فلسطینیان از یک سو، سوریه از سوی دیگر، یمن از جانب سوم، و سایر مواردی از این دست فراوان می توان مثال زد. رویکرد "آنجاگرایی"، ایران را در بن بستی تاریک فرو برده است.
و اینک اگر قرار است بن بستی باز شود باید از بازگشت "آنجا به اینجا" سخن گفت. بازگشت از دیگرانی که در جغرافیای ی غیر ایران زندگی میکنند به کسانی که در مرزهای این آب و خاک دست به گریبان مصایب و رنجها هستند. اینجا همان جایی است که حاکمان، باید تمام توجهشان را بدان معطوف دارند و هر مصلحت و منفعتی صرفا با ساکنان اینجا سنجیده شود و هر تزاحم و تضادی میان آنجا و اینجا، باید به سمت و سوی اهالی ایران حل و فصل شود.
(ادامه دارد)
درباره این سایت