در دو نوبت پیشین از چهارگونه خطا و ضرورت بازگشت از آن‌ها سخن گفته شد. اینک ادامه‌ی ماجرا:


  5.  بازگشت از عصر قهرمانان به عصر ت


عصرِ شوالیه‌ها و قهرمانان اسطوره‌ای که پیشاپیش قافله‌ی تاریخ حرکت می‌کردند، دیر زمانی است به سر آمده است. در آن دوره‌ها بود که آدمیان در انتظار قهرمانی توانا بودند که با اسب سفید از راه برسد و نجات‌شان دهد و هم این که خودشان قهرمانی شوند که بر تارک تاریخ بدرخشند. آنان رمز جاودانگی را گویا در قهرمان شدن می‌دیدند. زیرا می‌دیدند تاریخ، میلیاردها انسان را که به تعبیر "آناتول فرانتس" (مورخ)، آمدند، رنج کشیدند و رفتند، فراموش می‌کند اما نام شوالیه‌ها و قهرمانان را هنوز به خاطر می‌آورد. در آن زمانه‌ی کهن؛ راه جاودانگی از قهرمان شدن می‌گذشت.


اما انسان امروزین با آن جهانِ تک انسان‌های پهلوان و قهرمان و یا حکیمانی که نقش دانای کل را بازی می‌کردند و پاسخ هر پرسشی را در آستین خود پنهان داشتند، بیگانه است. آن افتخاراتِ زرین و متورم که در حافظه‌ی تاریخی نقش بسته است و عموما در چکاچک شمشیرها و جنگاوری‌ها بدست می‌آمد بسیار پیش از این از دست رفته است. و آن دوره‌ای که حکیمی و دانایی می‌توانست نقطه‌ی پایان بر هر نزاع فکری بگذارد و پرونده‌ی تردیدها را خاتمه دهد و"گزاره‌ی فیصله‌بخش" را بیاورد، گذشته است. اینک زمانه‌ی تردیدهای همیشگی و پرونده‌های همیشه باز پرسش‌هاست.تاریخِ فصلِ فصل الخطاب بودن تمام شده است.


کسانی که خواب طلایی افتخارآفرینی و سروری بر کل تاریخ را می‌بینند و احساس رسالت می‌کنند قافله‌سالار انبوه آدمیانند، دست کم چندین و چند قرن دیر به دنیا آمده‌اند. آن قدر دیر که نمی‌دانند کهن اسطوره‌های رهایی، نجات و دانایی در جهان مدرن، دود شده‌اند و به هوا رفته‌اند. اینک به جای آن شوالیه‌ها و قهرمانان، خردجمعی مبتنی بر مصلحت‌اندیشی نفع‌طلبانه نشسته است و به جای پیکارِشمشیرها و ستیز پیکان‌ها، کنش ی استوار بر محاسبات عقلانی و مذاکره و سازش طلوع کرده است. 


"سازش"، مفهومی است که در ده‌های اخیر و پس از آن، توسط انقلابیون و عموما تحت تاثیر اردوگاه مارکسیستی بشدت تقبیح و سرکوب شد. آن برداشت و دریافت سنتی از مفهوم سازش، که آن را مساوق با وادادگی و بزدلی می‌دانست، عملا  مجالِ ت‌ورزی معقول را تنگ و تنگ‌تر کرد. چنین درک و دریافتی از مفهوم مذاکره و سازش، بر همان فرهنگ کهن اسطوره های نبرد و جنگاوری و قهرمانی است. از این رو نتوانست دردی را دوا بکند و بن بستی را باز نماید. اما حاکمانِ مسند‌نشین، هماره درک‌شان از "سازش"، هم‌چنان بر همان پاشنه‌ی عهدِ زندگی قبیله‌ای و بادیه‌نشینی می‌چرخد. و این در حالی است که "سازش"، اساسا یکی از کانونی‌ترین کنش در صحنه‌ی ت است. 


   "سازش"، دو دشمن دارد. یکی همان که گفته شد، فرهنگ قهرمانی و بادیه‌نشینی که می‌خواهد تاریخ و سرنوشت آدمیان را در برق شمشیرها و یا از لوله‌ی تفنگ تغییر دهد و نمی‌داند که مسیر تحول از مگسک اسلحه ممکن نیست. و دیگری، فرهنگ انقلابی است که از دهه‌ی 60 – 70 میلادی آغاز شد. نبردهای چریکی، جنگ‌های پارتیزانی و جبهه‌های آزادیبخش آن دوره از مصادیق انقلابیگری است. اسطوره‌هایی هم‌چون "چه‌گوارا" انقلابیونی بودند که جان بر سر آرمان‌شان نهادند. همان که می‌خواستند مسیر آزادی را در شلیک گلوله‌ پیدا نمایند. فرهنگِ قهرمانی و انقلابی، راه تنفس ت معقول و خرد جمعی را در ایران تنگ کرده است و آن را به نفس نفس انداخته است. 


یکی از راه‌های اشتباهی که در آن گام زدند و بر آن اصرار ورزیدند، فرهنگ قهرمانی و انقلابیگری بی پایان بود که سبب شد در اکنونِ پر رنج و مشقتی گرفتار شویم که هیچشش کرانه نیست. بازگشت از عصر قهرمانان به عصر ت، یعنی از بازگشت از آرزوی تصاحب تاریخ توسط جنگاوران و سلحشوران به کنشِ"گام به گامِ"، ت پیشه‌گان و خلق مسیرهای صلح و سازش با دیگران است. اما پیش از این باید از مفهوم "سازش"، اعاده ی حیثیت شود. مفهوم سازش که مورد ظلم قرار گرفت و در پی آن ما نیز در فراز و نشیب جانکاه فرو رفتیم. باید چهره‌ی "سازش"، را با آب تعقل و مصلحت شست. سازشی که در نهایت به شکوفایی زندگی و کاهش آلام و دردهای جامعه منتهی گردد.

  باید از "سیمرغ" به سی مرغ بازگشت. 


ادامه دارد



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانلود فیلم و کارتون با سریال های ایرانی John معمولی غیر معمولی فکر سبز موج کویر آموزشی danestanihai revanshenasi تک آهنگ رايگان سلامت روح و جسم Iran Sanat