انحطاط و فروپاشی یک انسان
"نجفی" یعنی تزل سرنوشت.
همه چیز به ناگه از دست می رود. گویا زمین هیچ گاه زیر پای آدمی پایدار و ماندگار نبوده و نیست. ما آدمیان محکوم هستیم همواره بر لبه ی پرتگاه نیستی و صخره ی ترسناک از دست دادن های مداوم زندگی کنیم. زندگی بی ضمانت و ناپایداری جاویدان، که هر آن، می تواند هستی ما را دگرگون کند، سرچشمه ی هراسناکی آدمی است.
به راستی که یکی از اضطراب های بنیادین آدمی، اضطراب "از دست دادن" و هراس از زیر و رو شدن هایی است که وقتی طوفانش در می گیرد، خیمه و خرگاه را از جا می کند و هیچ کاری از ساکنان آن خیمه برنمی آید. این گونه بود که شکسپیر، اساسی ترین مساله ی آدمی را "بودن و یا نبودن" می دانست. آدمی مسافر بی قرار مرزهای بودن و نبودن، داشتن و از دست دادن است. اندوه ناپایداری و از دست دادن، اندوه مرگی تدریجی و مداوم. زله ای در درون و بیرون.
هر چیز ممکن است به اندک نسیمی در هم ریزد و از دست برود. سقف آهن و آجر و خاک که اینک آرام زیر آن نشسته ایم و ما را از سرما و گرما و. نجات می دهد، در لحظه ای بعد ممکن است دشمن جان ما شود. و کلبه ی "یقینی" که اینک در آن آسوده ایم، ممکن است در وزش اولین طوفان شک، در هم فرو بریزد و در برهوتی از سرگشتگی حیران شویم. ایمانی که استوارش می دانیم، ناگهان دود می شود و به هوا می رود.
✅ "ناپایداری"، پایدارترین قانون هستی است. طعم پایداری را فقط برای یک لحظه و فقط برای یک لحظه، می توان در دهان چرخاند. ممکن است لحظه ی بعدی وجود نداشته باشد. سلامتی، شادابی، زیبایی، دانش و سرمایه هایی چون محبوبیت، حافظه، منزلت اجتماعی، قدرت، ایمان و به آسانی از دست می روند. به همین دلیل است که دلهره ای همیشگی را در عمیق ترین لایه های وجودی مان احساس می کنیم. دلهره ای که حتی شیرینی "اکنون" مان را می ستاند و زایل می کند.
خانه بر زمینی لرزان و زمان گذرا داریم. این سخن را کسانی می توانند با جان خویش احساس کنند که دوره ای از جنگ را پشت سر گذاشته و در زمان جنگ زیسته باشند. و یا در زله ای مهیب ویران شده باشند.
ناگهان همه ی آبرو و حیثیتی که قطره قطره و با رنج جمع کرده ایم از دست می رود.
"نجفی" یک پدیده استثایی نیست. یک زنگ هشدار است. همه ی ما در خطر انحطاط و فروپاشی هستیم.
@kherade_montaghed
درباره این سایت