روزها، هفتهها و ماهها را در بیهودگی، عصیان و در بی حاصلی و در غفلتی مذموم سپری میکنیم. زندگی و عمرمان را در سرگردانی و بیاخلاقی میگذرانیم، آن گاه به قصد زدودنِ زنگارها از درون، ساعتی و در شبی به نام "شبقدر" مینشینیم و دعایی میخوانیم که حتی ترجمهی سادهی آن را نیز نمیدانیم، . قرآن بر سر مینهیم و سپس شادمان از این که وظیفهمان را انجام دادهایم و "قدر" را قدر نهادهایم، سر بر بالین آسودگیِ غافلانه میگذاریم. سالها از پسِ این همه تکرارِ چنین شبی، هیچ گاه از خود نپرسیدیم اگر "شبقدرِ" ما شبی عزیز بود که از هزار شب برتر است، چرا پیش از "قدر" و پس از آن، تغییری نکردهایم، بهتر نشدهایم و بلکه اوضاعمان بدتر و تباهتر شدهاست. تعجب نکردیم از این که اگر قرار بود "شب قدر"، قدرمان را بیفزاید چرا چنین حقیرانه زندگی میکنیم.
خطا در تصویری است که از شبِ قدر داریم. تصویری که از شب قدر داریم، این است: "رستگاری در دو دقیقه".
نمیدانیم همچنان که اخلاقی زیستن، سخت و دشوار است، رستگار شدن نیز بسیار صعب و گاه طاقتفرسا است. زیرا هم برای اخلاقی03تن و هم برای رستگاری آن جهانی، باید از آنات زندگی، پاسداری و مراقبت و از خویشتن در برابر زشتیها و بدیها مستمرا محافظت کنیم. امیال درونی را کنترل و بسیاری از خوشایندهایی که ما را از "سودای سر بالا داشتن" باز میدارد، بگذریم و نادیدهشان بینگاریم. یله و رها زیستن و خود را به هیچ حد ومرزی محدود نکردن، پاس فضیلتها را نگه نداشتن و زندگی را در تعلیق و بیهودگی نهادن، اینها همان کارهای است که میکنیم، اما انتظار داریم با سرگرفتن قرآن و خواندن دعایی که نمیدانیم چه میگوید، گناهمان بخشیده و در درگاه خداوند، قدر ببینیم. نمیدانیم ما بیش از آن که به خدا بدهکار باشیم به انسانهایی بدهکاریم که سبب رنجشان شدهایم و آسمان زندگیشان را تیره و خودشان را تباه کردهایم. خطر آن تصور سادهانگارانهای که بعضا ون مسببش بودهاند، این است که زندگی نسنجیده و محاسبه نشدهای را پیش میگیریم و دلخوشیم به این که میتوان در اسرع وقت و فقط در دو دقیقه رستگار شد.
آن چه آمد برای آن نبود که شب قدر را بیهوده بپنداریم و از قدر و قیمیتش بیندازیم، بلکه از آن رو است که بگوییم اگر شب قدر را احترام میکنیم و آن را واقعا پاس میداریم، چرا چنین میزییم که با آن سازگار نیست؟ تعارض میان این که زندگی ما به رنگ شبِ قدر نیست، نشان میدهد شب قدری که برپا میکنیم فاقد اصالت است. ما خود را فریب میدهیم و نمیدانیم شب قدر هر کس به سانِ زندگی زیستهی اوست. رستگاری مانند اخلاقی بودن، نتیجه و ماحصل فرایندی است که در طی زمان و با تحمل مضایق و محدودیتها همراه است. رستگاری و هم اخلاق، یک رخداد تصادفی، آنی، بی زحمت و رنج نیست. بلکه همان گونه که اشاره شد، نتیجهی یک پروسهی طولانی مدت است. شب قدر، یک رخ داد است. اما اگر این رخداد در زندگی سرایت پیدا نکند به آن نتیجهی دلخواه نمیرسیم.
آیینها و مناسک، با همهی کارکرد مثبتشان اما عموما، مفاهیم متعالی را از میان تهی کرده و آنها را به نمایش جمعی تبدیل میکند. اکنون، "شب قدر" نزد ما نیز کارکرد آیینی پیدا کرده است. نمایشی که در آن شرکت کرده و کنشِ دینی که به صورت دستهجمعی اجرا میکنیم. اما پس از تمام شدنش، باز ما همان هستیم که بودیم. زندگی ما همان خواهد بود که تا کنون بوده است. زیرا آیین ها عموما اثرات زودگذر و سطحی دارند. ما در آیینها تغییر نمیکنیم زیرا عمق درون و جان ما درگیر آیین نمیشود. وقتی جانها درگیر میشود که در سکوتی عمیق خلوت کنیم و به محاسبهی خویش بپردازیم و صادقانه خود را در ترازوی اخلاق و معنویت بگذاریم. خود را در آیینهی معیارها ببینیم و به ارزیابی خویش همت کنیم.
شبِ قدرِ هر کس به رنگ روزها و ماههای زیستهی اوست. از این رو در انتظار شبی عزیز که از هزار شب برتر است نباشیم، مگر آن که روزهای زیستهمان را به محک ارزشهایی متعالی بسنجیم و چنان بزییم که بتوانیم سرفرازانه از آن دفاع کنیم. شب قدر کسانی از هزار شب برتر است که روزشان نه هزار روز که دست کم به اندازهی یک روز بیرزد. آن که روزهایش ارزشمند است، شب قدرش نیز قدر و قیمت دارد و بلکه به هزار شب برتری دارد.
@kherade_montaghed
درباره این سایت